محل تبلیغات شما

بعد از دو هفته دل درد و خونریزی بالاخره امروز رفتم بیمارستان هیچوقت دوست ندارم برم دکتر چون وقتی میری از رفتنت پشیمون میشی اما امروز کارد رسید به استخونم مجبور شدیم بریم حالا یدونه دکتر بود با هزار تا بیمار کلی طول کشید تا بیاد واسه ویزیت منم سرم گیج میرفت و حالت تهوع شدید، بیمارا همه شاکی از غیاب دکتر سرجاشون بلند میشدن و غرغر میکردن یدفعه نگهبان اومد گفت خواهش میکنم سرجاتون بشینین اخه تو دوربین میبینن میگن نگهبان کی بوده که اینا اینقد بی نظمن. بالاخره دکتر اومد یه دختر خیلی جوون و ریزه میزه با موهای فرفری ازم پرسید علایمو بعد گفت مجرد که نیستی گفتم نه بعد گفت عقدی نامزدی گفتم نه تو دلم گفتم نه کسی منو نمیخواد دوباره پرسید از زمان ام و. نهایتا آزمایش خون نوشت با چند تا امپول.

تست بارداری بنده

یه ملی به شدت بیمار

اولین بارون پاییزی

دکتر ,گفتم ,پرسید ,یه ,تو ,بیمار ,گفتم نه ,بعد گفت ,دختر خیلی ,جوون و ,خیلی جوون

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

منتظران ظهور